یه جوری باید تعطیلات عید قربان رو از خونه میزدم بیرون
 برنامه سوم هیچهایکرای ایران برای اول مهر فیکس بود اول قرار بود بریم کردستان و با صحبت هایی که با روزبه داشتیم دیدیم با سه چهار روز زمان کم داریم پس برای للندیز اماده شدیم


سفر هیچهایکی بود از همه جای ایران قرار شد دو مهر در فومن جمع بشیم و به طرف ماسوله بریم
بچه هایی که از مازندران قرار بود بریم من و روزبه موجی و مستوره بودن 
علی و امیر هم از بهشهر دقیقه نودی اضافه شدن 


سفر من یک روز زودتر شروع شد و روزبه منو برای شام خونشون دعوت کرد
با یک موتور خودمو به کمربندی رسوندم و مسیر تا شاهی رو با دو نیسان و یک ایسوزو هیچهایک کردم

للندیز

دیوار خونه روزبه یادآور روز های خوبیه که امسال با بچه ها دور هم بودیم

للندیز

للندیز

آزاده خانم همسر روزبه با یه شام فوق العاده پذیرایی کرد 

للندیز


آماده شدیم برای هیچهایک و خوابیدیم


با علی و امیر هماهنگ کردیم ساعت 6 باشن شاهی چون هیچهایک نکردن بودن و اولین دفعه بود 
صبح ساعت 5 گوشیم زنگ خورد ! علی بود .خودشون هیچهایک کرده بودن و حدودای ساعت 5 رسیده بودن 
گفتم تا جایی که میتونین ادامه بدین و هیچهایک کنین و همینجور برین تا یه جا قرار بزاریم

للندیز
للندیز
للندیز


با یه آقای لرستانی تا بابل رفتیم و مستوره به ما اضافه شد

هیچهایک

حالا تیم تکمیل بود و هیچهایک ما شروع شد 
تا اینکه مهدی بچه شاهی با پیکان وانتش برای ما ترمز زد
تا نوشهر میرفت 

مهدی خیلی سرحال بود و کل مسیر سرش از پنجره بیرون بود و با ما شعر میخوند 
اگر راه داشت میمود پشت وانت با ما میرقصید


با سرعت نور به طرف نوشهر رفتیم


للندیز

از راست : روزبه مهدی موجی مستوره و من 

للندیز

للندیز

پشت وانت مهدی 

للندیز,

همینکه نوشهر پیاده شدیم برای علی تماس گرفتم و با ما 5 کیلومتر فاصله داشتن براشون صبر کردیم 

اول نوشهر

للندیز

علی اولی از راست و امیر اولی از چپ به ما اضافه شدن

ادامه مسیر  همه با هم بودیم


للندیز

دونه دونه شهر ها رو با ماشین ها 6 نفری ادامه دادیم 

قبل شهسوار یه ماشین برای ما ایستاد و بچه ها باهاش صحبت کردن سه نفر سوار شدن علی امیر و موجی رفتن
منو مستوره هم با یه کامیون تا رامسر رفتیم و روزبه تنها هیچهایک کرد همه تو مسیر بودیم تا اینکه ماشین اولی برای بچه ها مشکل ایجاد کرد و درخواست پول داشت و کار به پاسگاه کشوند چون راننده درخواست پول اضافه داشت.روزبه خودشو به بچه ها رسوند و مشکل رو با پرداخت پول حل کرد 
در این بین منو مستوره اول رامسر در زیر سایه یک درخت انگور سیاه بودیم !! به به چه انگوری بود چه مزه ای داشت 

ادامه راه علی و امیر تا رامسر رفتن روزبه با موجی هم یک سمند که رانندش اقا صالح بود سوار شدن و وسطای راه ما رو سوار کردن
اقا صالح خیلی بامرام بود دلش میخواست ماشینو بزاره با ما سفر و ادامه بده
باهاش تا رامسر رفتیم 

هیچهایک
با آقا صالح
از رامسر دوباره تیم جمع شدن و اینجا یک تریلی 18 چرخ برای ما ایستاد 
6 نفری سوار شدیم و تا رشت رفتیم
للندیز

از اونجا با یک کامیون تا اول جاده فومن رفتیم

للندیز

راننده کامیون موقع پیاده شدن یه شوخی باحال هم باهامون کرد و جک ماشین رو زد بالا تا ما رو پیاده کنه !

ادامه راه تا فومن دو به دو ادامه دادیم تا به فومن رسیدیم
فومن اکثر بچه ها رسیده بودن
للندیز

ادامه دارد